مختلف این وبلاگ علمی است لطفا نظر دهید......... |
|||||||||||||||||
پنج شنبه 27 فروردين 1394برچسب:, :: 11:45 :: نويسنده : عرفان
مقدمه: تاري زندگينامه و آموخته ها: آيتالله شهيد شيخ محمد صدوقي فقيه متعهد و فداكار اسلام، ياور مستمندان و انقلاب اسلامي و دوست امام به سال 1285 هخ در شهر يزد ديده به جهان گشود. دنيا كه آمد، نامش را محمد گذاشتند تا با پيروي از پيامبر بزرگ اسلام(ص) در راه پالايش و بيدارسازي مردم از تيرگيها، نادانيها و ستيز با ستمكاران دست نشانده بيگانگان بكوشد. پدرش، آقاميرزا ابوطالب از روحانيان بنام شهر يزد بود كه در مسجد روضه محمديه معروف به حظيره، به انجام نماز جماعت ميپرداخت. پدربزرگش، ميرزا محمدرضا كرمانشاهي نام داشت كه از عالمان بزرگ عصر خويش در كرمانشاه بوده است. او نيز فرزند ملامحمدمهدي كرمانشاهي بود كه در زمان فتحعليشاه قاجار از كرمانشاه به يزد تبعيد شده بود. تبار صدوقي به ابن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق، صاحب كتاب «من لايحضره الفقيه» ميرسد و شهرت آنها به صدوقي به همين جهت است.(شريف رازي، صص 443-442) محمد صدوقي در هفتسالگي، پدر و در نهسالگي، مادر خويش را از دست داد و در سايه سرپرستي پسرعمويش، آقا ميرزا محمد كرمانشاهي از علماي برجسته يزد، قرار گرفت.(شهداي محراب، ص 172)؛ فردي كه بعدها دخترش به نكاح صدوقي درآمد. صدوقي نخست نزد پسرعمويش به آموختن پرداخت و سپس وارد مدرسه عبدالرحيم خان يزد شد. در آنجا فراگيري شرح لمعه را آغاز كرد.(ريحاني يزدي، ص 265) وي براي ادامه تحصيل در 1306 راهي اصفهان شد. در اين شهر در مدرسه امام صادق چهارباغ به تحصيل پرداخت، اما سال بعد ناگزير به ترك آنجا گرديد. بار ديگر در 1307 زادگاهش را، ترك و اين بار راه قم در پيش گرفت. مدت 21 سال در حوزه علميه قم به تحصيل پرداخت. استادان او در اين شهر شيخ آيتالله عبدالكريم حايري يزدي، آيتالله سيدحسين طباطبايي بروجردي و مراجع سه گانه آيات؛ سيدصدرالدين صدر، سيدمحمدحجت كوهكمري و سيدمحمدتقي خوانساري بودند.(رباني خلخالي، ص 579) او مدتي نيز در نزد امامخميني(ره) كسب دانش كرد. آيتالله صدوقي از جمله روحانياني بود كه پس از شهريور 1320 و تبعيد رضاشاه به جزيره موريس، راهي تهران شدند و آيتالله بروجردي را كه در آن زمان به علت كسالت در بيمارستان بستري بود، براي سرپرستي حوزه علميه قم به اين شهر فراخواندند و همراه وي به قم بازگشتند. صدوقي خود در 3 بهمن 1330 به خواست مردم و بزرگان يزد، سفارش امام(ره) و دستور آيتالله بروجردي راهي زادگاهش شد.(دانشنامه مشاهير يزد، ص 96) از آيتالله صدوقي هشت فرزند- دو پسر و شش دخترـ به يادگار مانده است كه از پسران او ميتوان به شيخ محمدعلي صدوقي، امام جمعه يزد، و از دامادهايش به حجتالاسلام حاجشيخمحمود جعفري تبريزي اشاره كرد. شهيد صدوقي از عالماني بود كه با وجود پايگاه ديني، علمي و مردمي والايي كه داشت، در پيروي از ولي فقيه سر از پا نميشناخت؛ او در رفتار سياسي و مذهبي خود راه وفاداري به امامخميني(ره) را ميپيمود و هم در دوره مبارزه و هم در دوره پيروزي هيچگاه از اين راه جدا نشد. از همينرو، در هر دو دوره مخالفت نيروهاي ضدانقلاب را عليه خود به دنبال داشت. كوشش و مجاهدت سياسي: اقامت شيخمحمد صدوقي در قم همزمان با چهارمين سال حكومت استبدادي و دست نشانده رضاشاه بود. رضاشاه در اين زمان به فرمان اربابان انگليسي خود و به پيروي از آتاتورك در تركيه مخالفت خود را با روحانيان فزوني بخشيد. وي مانند تركها به باستانگرايي، مليگرايي دروغين و گسترش ارزشهاي فرنگي و غربي در راستاي حاكميت كفار مسيحي غربي بر سرزمينهاي اسلامي ميپرداخت. صدوقي در زمان رضاشاه، با وجود جو ضد اسلامي حاكم، در خانه وي در قم نشستهاي مذهبي برپا ميكرد و خانه وي پناهگاهي براي مخالفان حكومت پهلوي اول شده بود.(گوشهاي از زندگي شهيد، ص 44) شهيد صدوقي از زمان شيخ عبدالكريم حايري مسووليت رسيدگي به امور طلبهها و تقسيم شهريه آنها را در اختيار داشت و آيتالله بروجردي هم در زمان سرپرستي بر حوزه علميه، اين مسووليت را به او واگذار نمود. متفقين انگليسي، روسي و آمريكايي در 3 شهريور 1320 به بهانه اينكه رضاخان ارباب خود را بدون كسب اجازه از انگليس به آلمان تغيير داده است، ايران را اشغال كردند. بركناري و تبعيد رضاشاه پس از اشغال ايران، فرصتي بود تا روحانيت آگاه كوششهاي خود را دوچندان كند. صدوقي از جمله كساني بود كه به سوي جنبش ملي شدن صنعت نفت و گروه فداييان اسلام، كشانيده شد. خانه او پناهگاهي براي شهيد نواب صفوي و سيدمحمد واحدي، از ديگر فداييان اسلام، به شمار ميآمد.(ياران امام به روايت اسناد، 2/ پ) وي از برپاكنندگان راهپيمايي اعتراضآميز عليه به خاكسپاري جنازه رضاخان در بارگاه حضرت معصومه(س) در شهر قم بود. صدوقي و جنبش امام خميني: تصميم حكومت محمدرضا شاه پهلوي بر تصويب قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي در مهرماه 1341، واكنش روحانيت و علماي كشور را به همراه داشت. حكومت ستمشاهي تلاش داشت با كنارگذاشتن شرط «مسلمان بودن» از شرايط انتخابشوندگان و حذف «سو گند به قرآن» زمينههاي اسلامزدايي و رخنه بهاييان و يهوديان در دستگاههاي حكومتي را فراهم كند. امام خميني(ره) تصويب چنين قانوني را مخالف شرع مبين اسلام ميدانست. شهيد صدوقي نيز در برابر تصويب چنين لايحهاي واكنش نشان داد. خانه او مركز گردهمايي علما براي بحث پيرامون اين موضوع بود. مسجد حظيره يزد كانون مخالفتها شد و صدوقي در آنجا تلگرافي از امامخميني را براي مردم خواند.(همان، ص 22) در اعتراض امام و علما به برگزاري همهپرسي فرمايشي شاه و مردم در 6 بهمن 1341، آيتالله صدوقي در يزد نقش هماهنگكننده مردم و روحانيت را در اين باره بر دوش داشت.(همان، 2/ ث) و (بختياري، ص 61.) در پي تاخت و تاز حكومت پهلوي دوم در 2 فروردين 1342 به مدرسه فيضيه قم و كشتار ددمنشانه طلبههاي حوزه علميه، شهيد صدوقي به امام پيامي فرستاد و آن فاجعه را محكوم كرد؛ رويداد خونين مدرسه فيضيه را گستردهترين حمله حكومت به مكاني مذهبي پس از رخداد مسجد گوهرشاد مشهد در 1314 ميدانند. او در اين پيام يادآور شد: «تا جان در بدن داريم، از هيچگونه اقدامي به منظور حفظ استحكام و شعاير اسلامي فروگذار نخواهيم كرد.»(دواني، ص 292) در پانزده خرداد 1342 و دستگيري امامخميني، صدوقي نيز جزو علماي معترضي بود كه براي اين منظور در باغ ملك حضرت عبدالعظيم(ع) شهر ري گرد آمده بودند.(بختياري، ص 62) با تبعيد امامخميني به خاطر اعتراض به تصويب كاپيتولاسيون آمريكايي در 21 مهر 1343 كه دادگاههاي ايران صلاحيت خود را در دادرسي پنجاه هزار مستشار و كارمند نظامي آمريكا از دست ميدادند، صدوقي هم زبان انتقاد به حكومت محمدرضا شاه را پيشه ساخت و از به جاي آوردن نماز جماعت خودداري كرد و حتي چند روز از خانه خويش بيرون نيامد. ارتباط وي با امام خميني(ره) در دوره تبعيد به تركيه و عراق نيز ادامه داشت و پيامها و تلگرافهايي براي ايشان ميفرستاد. همچنين، اعلاميههاي امام از راههاي گوناگون به او ميرسيد.(همان، ص 64) با ورود امام خميني در 13 مهرماه 1344 به نجف، آيتالله صدوقي ضمن فرستادن تلگرافي، ورودشان را به نجف تبريك گفت.(گوشهاي از زندگي شهيد، ص 50) صدوقي تا سالهاي 1356 و 1357 به شيوههاي گوناگون ناخرسندي خود را از حكومت پهلوي آشكار ميداشت.(ياران امام به روايت اسناد، 2، ص 18) برگزاري جشنهاي 2500 ساله كه محمدرضا شاه برگزار ميكرد را خلاف شرع خواند. از همينرو، به او هشدار داده شد چنانچه در آينده نسبت به اين جشنها نظر منفي اعلام كند، تبعيد خواهد شد. همچنين، با تشكيل سپاه دين به دستور محمدرضا شاه پهلوي در 1350 به مخالفت برخاست.(همان، صص 27- 28) همه اين مخالفتها به گونهاي بود كه ساواك انديشه و موضعگيري او را تندتر از امامخميني ميدانست و او را فردي معرفي كرد كه با تشويق شاهستيزي و فراخواني گروههاي اسلامي به پيروي از خط امام(ره)، در تلاش براي قيام عليه حكومت ستمشاهي ميباشد.(بختياري، ص 73) بنابراين، ساواك او را كسي ميدانست كه هوادار ايجاد حكومت اسلامي و پشتيبان سرسخت راهبرد امامخميني در اين زمينه است و در همه كارهايش از امام(ره) كسب تكليف ميكند.(همان، صص 75-74). با اين همه، وي پروايي در فرستادن كمكهاي مالي و وجوه شرعي به دفتر امام(ره) در نجف نداشت. در 1356 ساواك خبر داد كه آيتالله صدوقي سپاه اسلام را در يزد پايهگذاري كرده است و روحانيان را جهت تبليغ به شهرستانهاي استان ميفرستد.(ياران امام به روايت اسناد، ص 78) صدوقي ميكوشيد تا مأموران و وابستگان به حكومت را به آغوش مردم بازگرداند.(بختياري، ص 77) با شهادت حاجآقا مصطفي خميني در آبان 1356، انقلاب وارد مرحله تازهاي شد. آيتالله صدوقي نيز به تكاپو افتاد و به برپايي نشستهاي سوگواري مبادرت ورزيد. از اين زمان، سازماندهي تلاشهاي خود را در استان يزد گستردهتر كرد. در همين سال، مزدوران ساواك با آتش زدن سينما ركس آبادان و سوزاندن چهارصد نفر بيگناه، كوشيدند كه اين رويداد را به گردن نيروهاي مذهبي بيندازند و آنها را در برابر مردم خوار و آدمكش نشان دهند، ولي شهيد صدوقي طي اعلاميهاي به همدردي پرداخت و حكومت محمدرضا پهلوي را مسوول اين رويداد دانست.(گوشهاي از زندگي شهيد، ص 51) با درج مقاله توهينآميزي به امام(ره) در روزنامه اطلاعات در ديماه 1356، مردم شهرهاي گوناگون ايران؛ چون قم و تبريز به اعتراض برخاستند كه اين حركت، سركوب و كشتار مردم را به همراه داشت. در نتيجه، شهيد صدوقي نوروز 1357 را عزاي عمومي اعلام كرد. به دنبال به شهادت رسيدن گروهي از مردم بيگناه در قم و در چهلمين روز شهادت آنها، مردم تبريز به سوگواري و راهپيمايي پرداختند كه حكومت محمدرضا شاه، شمار بسياري از مردم اين شهر را به خاك و خون غلتاند. او در چهلمين روز شهادت شهداي تبريز ياد آنها را گرامي داشت و اين سرآغاز يك خيزش مردمي گسترده در يزد بود و منجر به شهادت گروه ديگري در آنجا شد.(شهداي محراب، ص 185)؛ اينگونه بود كه ساواك بر آن شد وي را تبعيد كند(ياران امام به روايت اسناد، ص 182)، اما اعتراضهاي مردمي جلو اين كار را گرفت. آيتالله صدوقي از تكاپو نيفتاد و و ديگر بار كشتار مردم تهران در هفده شهريور 1357 در ميدان شهداي تهران را محكوم كرد. با ورود امام به پاريس در 14 مهر 1357، وي در 13 آبان 1357 براي ديدن امام راهي آنجا گرديد.(گوشهاي از زندگي شهيد، ص 52) محور گفتگوهاي او با امام (ره) در فرانسه پيرامون اعتصابهاي بازار، چگونگي ساماندهي مبارزه مردم و جلوگيري از فشار بيش از اندازه بر بازاريان بود. پس از بازگشت صدوقي به ايران، با تشكيل كانون معلمان در يزد، سازماندهي فرهنگيان و دبيران صورت گرفت و اعتصاب بزرگ آنان آغاز گرديد.(ياران امام به روايت اسناد، 2/ ط) صدوقي در 3 بهمن 1357 از جمله متحصنان مسجد دانشگاه تهران براي اعتراض به حركت شاپور بختيار در بستن فرودگاهها به روي امام خميني بود. پس از پيروزي انقلاب: آيتالله صدوقي پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به عنوان نماينده مردم يزد به مجلس خبرگان بررسي قانون اساسي راه يافت. همچنين، از سوي امام به عنوان نماينده ولي فقيه و امامجمعه يزد منصوب گرديد. او از مخالفان دولت موقت به نخست وزيري مهندس مهدي بازرگان بود و با كنارهگيري اين دولت همراهي داشت.(گوشهاي از زندگي شهيد، صص 54-53) مخالفتهاي وي با گروههاي التقاطي و منافقين نيز زبانزد همگان بود و آنها هم كينه اين يار امام و ياور انقلاب را بهدل داشتند. وي از مخالفان سرسخت ابوالحسن بنيصدر، نخستين رييس جمهور فتنه گر، مليگرا و غربزده، بود كه به همراه شهيد آيتالله سيدعبدالحسين دستغيب، امام جمعه وقت شيراز، بيانيهاي در انتقاد از او منتشر ساختند. شهادت: گروهك تروريستي مجاهدين خلق ايران، آيتالله صدوقي را در روز جمعه 11 تيرماه 1361 در سن 75 سالگي در محراب نماز جمعه به شهادت رساند. الگوگيري شهيد از سرورش، علي(ع)، موجب گرديد تا در محراب مسجد جان به جان آفرين تسليم كند. شهيد صدوقي از نگاه بزرگان: امام خميني(ره)، رهبر بزرگ انقلاب اسلامي و پايهگذار جمهوري اسلامي، درباره شهيد صدوقي ميفرمايند: «چه كسي اولي به شهادت است در عصري كه استكبار جهاني و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزيز را تهديد ميكنند؛ از امثال شهيد بزرگوار ما و فقيه متعهد و فداكار اسلام شهيد صدوقي عزيز(رضوان الله عليه)؛ شهيد بزرگي كه در تمام صحنه هاي انقلاب حضور داشت و يار و مددكار مستمندان بود و وقت عزيزش را صرف در راه پيروزي اسلام و رفع مشكلات انقلاب مي كرد و براي خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمي شناخت. ما در عين حال كه از شهادت و فقدان اين بزرگان خدمتگزار به اسلام و محرومين در سوگيم، از نزديك شدن به هدف اعلا كه قطرات خون اين شهيدان آن را نويد ميدهند، دلگرم و خرسنديم. آنچه پيش ما مطرح است هدف بزرگ و شخصيتهاي اين بزرگمردان شهيد است كه بحمدالله هدف نزديك و شخصيتهاي اينان بارزتر و بزرگتر ميشود. اينجانب دوستي عزيز كه بيش از سي سال با او آشنا و روحيات عظيمش را از نزديك درك كردم، از دست دادم و اسلام، خدمتگزاري متعهد را و ايران، فقيهي فداكار و استان يزد، سرپرستي دانشمند را از دست داد و در ازاي آن به هدف نهايي كه آمال اين شهيدان است، نزديك شد.»(صحيفه امام، صص 369-368) آيت الله سيدعلي خامنه اي، رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، درباره شهيد صدوقي يادآور شدهاند: «در طول يكي دو سال قبل از پيروزي انقلاب، مرحوم آيتالله صدوقي محوري بودند براي بيشتر فعاليتهاي نه فقط يزد، بلكه سراسر كشور و اين به خاطر اين بود كه آيتالله صدوقي شخصيت روحاني محترم و معتبري بودند كه نظرات ايشان، تشخيصهاي ايشان و پيشنهادهاي ايشان در امور شهرستانهاي ديگر هم اثر ميگذاشت. غالبا مورد مشاوره قرار ميگرفتند و حتي در تهران هم طبق نظر ايشان عمل مي شد و نيز رايها و نظرات اين بزرگوار براي علماي شهرستانها راهگشا و راهنماي خوبي بود. از جمله خصوصيات مرحوم آيتالله صدوقي كه ايشان را در حركات انقلابي به صورت فرد مؤثري در ميآورد، شجاعت آن مرد بود.»(گفتگو با رهبر انقلاب، ص 3) منابع: 1. بختياري، شهلا، شهيدصدوقي، عملكرد، مبارزات و ديدگاهها، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378.
2. دانشنامه مشاهير يزد، به اهتمام ميرزا محمد كاظميني، يزد: بنياد فرهنگي- پژوهشي ريحانه الرسول، 1382.
3. دواني، علي، نهضت روحانيون ايران، ج3، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377.
4. رباني خلخالي، علي، شهداي روحانيت شيعه در صد سال اخير، ج2، قم: مكتبالحسين، 1375.
5. ريحاني يزدي، سيدعليرضا، آينه دانشوران، قم: كتابخانه آيتالله العظمي مرعشي نجفي، 1372.
6. شريف رازي، محمد، گنجينه دانشمندان، ج7، قم: چاپخانه پيروز، 1354.
7. شهداي محراب، گروهي از نويسندگان(سيدحسين اسحاقي، حليمه قريب بلوك، سيدمحمدعلي صادقي و علي حايري) تهران: مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، 1388.
8. صحيفۀ امام، ج16، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني، 1378.
9. گلشن ابرار، تهيه و تدوين گروهي از پژوهشگران قم، ج2، قم: معروف، 1385.
10. گفتگو با رهبر انقلاب، جلوههايي از سلوك فردي و اجتماعي شهيد صدوقي، ماهنامه شاهد ياران، ش 34، تهران: شاهد، شهريور 1387.
11. گوشهاي از زندگي شهيد زمان حضرت آيتالله صدوقي، بي جا، بي تا.
12. ياران امام به روايت اسناد ساواك، شهيد آيتالله حاج شيخ محمد صدوقي، ج2، تهران: مركز بررسي اسناد وزارت اطلاعات، 1377.
چهار شنبه 26 فروردين 1394برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : عرفان
زندگينامه
سيد على حسینی خامنهاى فرزند مرحوم حجتالاسلام و المسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنهاى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. او دومين پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سيد جواد خامنهاى هم مانند بيشتر روحانيون و مدرسان علوم دينى، بسيار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خيلى پارسا و گوشهگير [...] زندگى ما بهسختى مىگذشت. من يادم هست شبهايى اتفاق مىافتاد كه در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهيه مىكرد. [...] آن شام هم نان و كشمش بود.» امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم.» رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علميه
ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند. درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند: ![]() در حوزه علميه نجف اشرف
![]() در حوزه علميه قم
آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که يک چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند: «به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.
مبارزات سياسى
آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار کننده اى در موضوع احياى اسلام و حاکميت احکام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد کردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شکى ندارم که اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره)
آيت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعيدها و زندان ها مبارزه کردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند که پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريکايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريکا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.
دوّمين بازداشت
![]() سوّمين و چهارمين بازداشت
کلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواک شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى کردند و يک سال بعد ـ 1346ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.
پنجمين بازداشت
حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواک مى نويسد: «از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».
بازداشت ششم
در بين سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشکيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديکِ ايران، افکار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط کنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان کميته مشترک شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى که ايشان در اين بازداشت تحمّل کردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.
در تبعيد
رژيم جنايتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب کبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.
در آستانه پيروزى
درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشکيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر کبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پيروزى
آيت الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و بسيار مهّم بودند که در اين مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازيم: ![]() سه شنبه 25 فروردين 1394برچسب:, :: 16:57 :: نويسنده : عرفان
بابام میگه :
یارو یه دختر زشتی رو تو خیابون میبینه میاد بهش میگه
بابام تو اداره شلوارش پاره شده بعد رفته یه شلوار دیگه خریده که 15 سانت بلنده !!!!
اگه تو مدرسه یه درس برامون میذاشتن با عنوان!
با دختره چت میکردم
شما صبح که از خواب پا میشی جمع کردن لحاف و تشکت رو ننداز گردن مادرت، نمیخواد جملات فلسفی در وصف روز مادر بکنی تو حلق ما...
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان علمی و آدرس eg80dd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. ![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |